خرابکاری
حسنا دخمرک شیرین وشیطونم برات بگم که: اون هفته یکشنبه مامان جون مریم اومد بهت سری بزنه که تو باهاش رفتی خونشون.وتا مامان جون مشغول آماده کردن غذا میشه تو هم مشغول خرابکاری میشه. بله هر چی خاک گلدون بوده میریزی تو تنگ ماهیهای بی زبون خاله زری....تا مامان جون به دادشون میرسه دیگه بی چاره ها جونی نداشتند.الانم یکهفتس هر کاری براشون میکنند حال نمیان ویک خط درمیون نفس میکشن. بله برات بگم که جمعه هفته پیشم رفتیم قزوین عروسی خواهر خاله نرگس....وتو چون تو راه خوب نخوابیدی وشب قبلش هم بله برون رفته بودیم واونجا کلی با دیدن رقصیدن دیگران ذوق میکردی وهمش دوست داشتی تو دست وپاشون باشی وبرقصی....خیلی خسته شده بودی....ومامان رو تو عرو...
نویسنده :
فائزه
16:28